نه


گفتم که بابا این همه راهُ نیومدیم که برگردیم همین طور دست خالی ها. گفت چی می خوای ازم؟ گفتم همونا که تو کیفته به بقیه داده بودی. گفت من که چیزی به کسی ندادم. گفتم دروغ می گی یه چیزایی دادی. من با چشمای خودم دیدم. گفت تو چی می خوای؟ گفتم حوله تمیز داری؟ گفت سفید؟ گفتم هرچی، صورتی، آّبی، قرمز، تمیز باشه فقط. گفت یه دقه وایسا ببینم. یه نیگا انداخت تو کیفِشُ یه حوله ی نارنجیِ پررنگ درآورد گرفت جلو صورتم. گفتم از همه چیزایِ تو کیفِت همینِش به ما میرسه فقط؟ گفت اومده بودم برات چیزی بخونم. گفتم خب چرا نمی خونی؟ گفت این طوری که نمیشه. بقیه خوابن بیدار می شن. گفتم خب بیا دمِ گوشَم بگو. گفت حوله واسه چی می خواستی؟ گفتم نیومده بودی که ببینی اینجا چه قد حوله ی تمیز لازمِ آدم میشه. گفت حالا که اومدم. گفتم آره اومدی اینم جالبه. گفت جالبه؟ گفتم آره دیگه ، مثلن دیروز همین ساعت تو اینجا نبودی ولی الان هستی. خب جالبه دیگه نیست؟ گفت هوم چرا، ینی نمی دونم. هست دیگه. گفت از بقیه خبری دارم یا نه. گفتم که من شیش ماهِ اخیرُ یا خواب بودم یا دنبالِ حوله می گشتم. وقت نداشتم از بقیه خبری بگیرم. گفت چه قد سرده اینجا. گفتم زمستوناشُ ندیدی. گفت چه طور دووم می آری؟ گفتم عادته دیگه. گفت راضی نیستی؟ گفتم خوبُ بدِش قاطیه. گفت اما سرماش، بدجور امانِ آدمُ میبره. گفتم تو چرا آستیناتُ زدی بالا؟ گفت همین جوری. می زدم همیشه. گفتم شبیهِ قبل نیستی ولی. گفت اون واسه چیزایِ دیگه است . گفتم چی مثلن؟ گفت چه میدونم ریش شاید. یا موها. گفتم کوتاهِشون نکن خوبه همین طور ادامه بده داره جالب میشه. خندید گفت ینی جز حوله چیزِ دیگه ای نمی خواستی ؟ گفتم نه فک نکنم، همین دیگه. گفت من بازم می آم. می دونی دیگه. بدون که من بازم می آم. گفتم آره بابا. می دونم که تو بازم می آی. همیشه سرمیزنی. گفت چیزایِ دیگه ای ام می آرم برات. گفتم می دونم. یه چیزایی ام واسم می خونی تازه. گفت آره آره. اون که دیگه حتمنیه. گفتم می ری دمِ در به نگهبان بگو دلم براش تنگه. خیلی وقته سر نزده. وقت کرد یه تُکِ پا بیاد. گفت باشه میگم بهش. داشت می رفت. دمِ در وایساد یه لحظه و نگاه کرد تو چشمام. بهش گفتم یه رازی رو بهت بگم؟ گفت آره، گفتم این روزا به طرزِ معجزه آسایی دارم آروم آروم از زندگی قبلی چیزهایی رو به یاد می آرم. خندید و گفت: دفعه ی بعدی انقدر قرار نیست طول بکشه. می دونی نه؟ نگاش کردم و گفتم هوم، دیگه هیچ موقع قرار نیست انقدر طول بکشه و بعد دیگه چیزی یادم نیومد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.